11 ماهگی آقا دنی
شرمنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــده دنی خوشکلم و همه دوستان خوبمون هستم بخاطر اینکه 2 ماه نیامدم بنویسم ولی یکم بهم حق بدین گرفتاریهام زیاد شده ..... الان براتون توضیح میدم :
اول از همه سلام به همه دوستای خیلی خوب و مهربونمون که همیشه به ما محبت دارن و سر میزنن و یه سلام مخصوص هم به دسته گل مامی آقا دنی گل و شیطونک
دوم اینکه تو این مدتی که نبودم اتفاقای زیادی برامون افتاده ..... قبل از تعریف وقایع گذشته باید 10 ماهگی گل پسری عزیزم تبریک بگم و امیدوارم بخاطر این تاخیرم منو ببخشه .... مثل همیشه عاشقتم مامی ژونم
دنی عزیزم و دوستای گلم تو ماه گذشته یعنی بهمن ماه 3 تا اسباب کشی داشتیم اولی که برای مامانی مسی عزیزمونه که بخاطر راحتی منو دنی گل اومدن سمت خونه ما ساکن شدن و واقعا به ما لطف کردن که حسابی منو دنی از خجالتشون در اومدیم و دومین اسباب کشی یعنی 4 روز بعدش برای عمو رضا من بود که اونم پروژه ا ی بود برای خودش و سومی که اسباب کشی خودمون بود که اونم یک هفته بعد از بقیه بود یعنی در کل بهمن ماه همش تو اسباب کشی و پیدا کردن خونه برای 3 تا خانواده بودیم که واقعا هنوز خستگیش رو تنمون مونده . به جز اونم که کارای سالن خیلی زیاد شده و بیشتر اوقات تا دیر وقت تو آرایشگاه هستم و طبیعتا چون آخر سال هست همه سالنهای زیبایی حسابی شلوغن و منم باید تا دیر وقت باشم چون علاوه بر مدیریت سالن صندوق و حساب کتابا هم دست منه و این خودش مسئولیتمو هزار برابر کرده ..... جز اون هم تو خونه هنوز اینترنت ندارم که از اونجا بتونم سر بزنم به وب .... مسئله دیگه کمبود وقتمه که وقتی از سالن میام بیرون باید برم دنبال دنی و ببرمش خونه و تازه کارای خونه و رسیدگی به پسرم شروع میشه ... خودتون قضاوت کنین دیگه ... اینارو گفتم که بهم حق بدین که نتونم بیام نت و وبلاگ دنی عزیزمو آپلود کنم ... الانم تو سالنم و دارم تند تند مینویسم که برم و به کارام برسم ... پس اگر غلط نوشتم چیزیو بازم بهم حق بدین ...
حالا برسیم سر اخبار بعدی این 2 ماه : اول اینکه دنی گلم دقیقا 14 بهمن ماه یعنی تو 10 ماهگی اولین دندوناش از پایین را درآورد و شروع کرده به ایستادن و شیطنت های حسابی .... الانم که دارم مینویسم 2 هفته هست که شبها ناله میکنه و خوب نمیخوابیم چون داره دندونای بالاش در میاد .... دوم اینکه 16 همین ماه مراسم نامزدی عمه ساناز گل و اونم حسابی سرمونو گرم کرده .... دنی گلم چند تا کلمه رو به خوبی میگه مثل ماما ... بابا ..... دد د .... تویییییییییی یعنی توحید اسم برادرم .... دایی رو هم میگه دا .... کلی رقاص شده پسرم یعنی تا آهنگ میزارم سریع دستاتو تکون میدی که یعنی خوشحالی و داری میرقی .... گاهی هم با آهنگهایی که میزاریم یه صداهایی در میاری یعنی داری میخونی .... کلی شیرین و بامزه شدی الهی قربونت برم دردت به جونم ....و خبر بعد ی که خیلی خوشحالیم بخاطرش اومدن دایی عباس عزیز و خاله فریبا گلمون به ایران آخه کلی باهاشون خوش میگذرونیم . ( دوستایی که نمیدونن باید بگم خاله و دایی همسرم منظورمه )
و حالا
تولد 11 ماهگیت مبارک باشه عزیزکم گلکم .... اصلا اصلا نمیتونم گذشت سریع زمان رو باور کنم کاش یکم آروم تر میگذشت کاش اینقدر خودمو گرفتار کاررو زندگی نمیکردم و بیشتر بهت میرسیدم و پیشت میموندم .... مرسی که هستی مرسی که بهم انرژی میدی مرسی که اینقدر خوبی
دوستتـــــــــــــــــــــــــ دارم پسر 11 ماهه من
در آخر مثل همیشه میمیــــــــــــــــــــــــــــــــــرم برات گل نازم