ختنه
سلام پسر قشنگم عزیز تر از جونم الهی مامان برات بمیره که اینقدر برای ختنه درد کشیدی . دلم خون شد از دیدن دردو غمو اشکت . دردات به جون من گل نازم
گل خوشگلم دیروز ساعت 3 بعدازظهر بردیمت مطب دکتر برای ختنه ..... منو مامان جون مسی و مریم خانم دوستمون ..... به خدا تنو بدنم میلرزید .... از فکر کردن به اینکه قراره یه قسمتی از بدن تورو ببرن حالت تهوع و حالت رعشه بهم دست میداد ولی چه کنم که منم مثل همه مادرا باید قبول میکردم ..... تا ساعت 4:30 منتظر شدیم و لحظه موعود فرا رسید وایییییییییییییییییییییییییییییی خدای من .... مامانی مسی و مریم خانم تورو بردن تو اتاق آقای دکتر .... اولش رفتم تو حیات مطب که صداتو نشنوم ولی طاقت نیاوردم و برگشتم پشت در اتاق .... صدای گریتو که شنیدم تنم لرزید و منم شروع کردم با صدای بلند گریه کردن و مثل بچه ها پامو زمین کوبیدن .... همه آدمای اونجا منو دلداری میدادن ولی مگه من میتونستم آروم بشم .... 20 دقیقه عملت طول کشید ( دکتر میگفت خیلی عملت سخت بوده و چون توپل شدی پوست اضافش زیاد و زخیم شده بود ) چی کشیدم تو اون 20 دقیقه .... خداااااااااا .... بمیرم برات پسر قشنگم .... بالاخره آوردنت بیرون .... صورتت کبود شده بود و بد نفس میکشیدی ..... نفسم بند اومده بود .... زود بردمت زیر باد کولر و چرخوندمت تا یکم بهتر شدی و آروم شدی ولی هر 10 دقیقه به همین شکل گریه میکردیو کبود میشدی تا ساعت 7 بعدظهر که از درد خوابت برد و 2 ساعتی خوابیدی خداروشکر بعد از بیدار شدن هم حالت خیلی بهتر شده بود .... تااینکه به سختی یه جیش کردی و بهتر شدی و شکر خدا تا صبح خوابیدی و فقط چند بار پاشدی و شیر خوردی و خیلی حالت بهتر شد.
خداروشکر که این روز عذاب آور هم تمام شد .